.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

داستانی بی‏نهایت شگفت!ازعاشقان حسین(ع)

 

جابجائی جسد مرده ازقبرتوسط ملائک

حاج محمدکاظم هزارچربی نقل می‏کند: «من در مجلس درس استاد اکمل آیةالله وحید بهبهانی که در مسجد پایین صحن مقدس کربلای معلی تشکیل می‏شد حاضر بودم. پس از پایان درس زائر غریبی که لباس اهالی آذربایجان را به تن داشت داخل مسجد شد و سلام کرد و دست استاد را بوسید.»
آنگاه دستمال بسته‏ای را در مقابل استاد گذارد و گفت:
«این را به مخارجی که می‏خواهید مصرف کنید.»
مرحوم بهبهانی دستمال بسته را باز کرد. در میان آن جواهرات و زیورآلات زنانه بود. آنگاه فرمود:
«شما کیستید و داستان این زیورآلات چیست؟»
او گفت: «من قصه‏ی عجیبی دارم. من مدتی به شیروان و دربند که از بلاد روسیه است سفر می‏کردم و در آنجا مشغول تجارت بودم و مردی صاحب ثروت بودم. در یکی از روزها چشمم به دختری زیبارو و صاحب جمال افتاد به گونه‏ای که عشق او در سراسر وجودم نفوذ کرد و نتوانستم فکر او را لحظه‏ای از خاطرم بیرون کنم. پس نزد کسان آن دختر که از اعیان و ثروتمندان مسیحیان بودند رفتم و رسما از دخترشان خواستگاری کردم.»
پدر و مادر دختر گفتند: «در تو هیچ عیب و نقصی نیست مگر اینکه به مذهب نصاری داخل نیستی و ما دختر به غیر مسیحی نمی‏دهیم. اگر به دین ما داخل شوی دختر را به تو تزویج می‏کنیم.»
پس من مهموم و غمناک از نزد آنان بیرون آمدم، چرا که آنان امر را معلق کرده بودند بر عملی که پذیرفتن آن از ناحیه‏ی من محال بود.
چند روز گذشت و روز به روز محبت و عشق من به آن دختر زیادتر می‏شد تا آنجا که کار به جایی رسید که دست از تجارت و شغل خویش برداشتم و مانند دیوانگان گشتم و نزدیک بود که هلاک شوم.
عاقبت با خود گفتم: «چاره‏ای نیست! اکنون می‏روم و به ظاهر دست از اسلام برمی‏دارم و به صورت مسیحی می‏شوم.»
صبحگاه از خواب برخاستم سریعا نزد کسان آن دختر رفتم و گفتم: «حاضرم که از اسلام بیزاری و برائت جویم و داخل در دین عیسی مسیح شوم.»
آنان نیز پس از گرفتن گواه پذیرفتند و دختر را به من تزویج کردند.
چون مدتی گذشت از این عمل ننگین پشیمان شدم و خود را سرزنش می‏کردم ولی نه روی بازگشت به سوی وطن داشتم و نه طاقت عمل به وظایف نصرانیت داشتم و از عمل به شرایع اسلام چیزی در من یافت نمی‏شد به غیر از گریستن بر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام، چرا که در آن لحظات حساس محبتم به آن حضرت افزون گشته بود و تفکراتم پیرامون مصائب آن حضرت بیشتر شده بود و گریه‏ام برای آن حضرت افزون.
همسرم از مشاهده‏ی این حالت از من تعجب می‏کرد چرا که هیچ علتی برای گریه‏هایم نمی‏دید و روز به روز بر حیرتش اضافه می‏شد ولی من علت گریه‏ام را برای او نمی‏گفتم.
عاقبت پس از اصرارهای فراوان همسرم با توکل بر خدا حقیقت حال را به او گفتم که من به مذهب اسلام باقی هستم، هر چند به شرایع آن عمل نمی‏کنم و گریه‏های من در مصائب حضرت اباعبدالله الحسین علیه ‏السلام است.
همین که همسرم نام «حسین علیه ‏السلام» را شنید منقلب گشت. پس از مدتی گفتگو با من نور حقیقت در دلش ظاهر شد و به شریعت اسلام داخل گشت و او نیز با من در گریه و ناله و اقامه‏ی عزا بر آن حضرت همراه شد.
یک روز به او گفتم: «اگر حاضر باشی مخفیانه از این شهر به سوی کربلا می‏رویم و علنا در کنار ضریح آن حضرت، اسلام خود را اظهار می‏کنیم.»
همسرم از صمیم قلب با من موافقت نمود. پس شروع کردیم به تهیه‏ی لوازم سفر، اما هنوز قدری نگذشته بود که همسرم بیمار شد و به سبب همان بیماری مدتی بعد درگذشت.
پس اقارب و خویشان او جمع شدند و او را به طریقه‏ی نصارا دفن نمودند و به اقتضای مذهبشان جمیع زیورآلات و جواهراتش را با او دفن کردند.
هنگامی که به خانه بازگشتم و جای خالی او را دیدم حزن و غم من زیاد شد و با خود گفتم: «امشب، مخفیانه قبر او را می‏شکافم و جسد او را بیرون می‏آورم و در اولین فرصت به سوی نزدیکترین شهر مسلمانان می‏برم و در آنجا دفن می‏کنم.»
چون شب فرارسید و قبرش را نبش کردم با کمال تعجب دیدم که مردی با سبیل‏های کلفت و بلند و ریش تراشیده در قبر همسرم مدفون است و خبری از همسرم در میان قبر نیست.
از مشاهده‏ی این قضیه‏ی عجیب و شگفت عقل از سرم پرید و در تفکری عمیق فرورفتم به گونه‏ای که در همان حال، خواب مرا ربود.
در عالم خواب دیدم که کسی می‏گوید:
«ای مرد دل خوش دار و شادمان باش که همسرت را ملائکه حمل نمودند و به سوی کربلا بردند و در حرم حسینی در طرف پایین پای آن حضرت نزدیک مناره کاشی دفن نمودند و این جسد که می‏بینی، جثه‏ی فلان مرد عشار و رباخوار است که امروز او را در حرم حضرت سیدالشهدا دفن کرده بودند و ملائکه جای او را با همسرت معاوضه نمودند و زحمت حمل و نقل جنازه را از تو برداشتند.»
من خوشحال و شادمان از خواب برخاستم و فورا عازم کربلای معلی شدم و خداوند به من توفیق کرامت فرمود که به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام مشرف شوم. سپس از خادمان حرم مقدس سؤال کردم که در فلان روز - همان روز که عیالم را دفن کرده بودند نام بردم - در پای مناره‏ی کاشی سبز رنگ چه کسی را دفن کردند؟
گفتند که فلان مرد رباخوار را در آن موضع به خاک سپرده‏اند.
من قضیه‏ی خویش را برای آنها نقل کردم. پس برای کشف حقیقت حال، آن قبر را شکافتند و من جهت معلوم شدن مطلب داخل قبر شدم و دیدم که همسرم در میان لحد خوابیده به همان صورتی که در ولایت خودش او را به خاک سپرده بودند!
پس زیورآلات و جواهراتش را از میان قبر برداشتم و اکنون به حضور شما آمده‏ام تا تقدیم نمایم.»
مرحوم وحید بهبهانی (ره) نیز دستور دادند تا آنها را میان فقرا و مستحقان تقسیم کنند



:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : دو شنبه 12 آبان 1393
.

 

وقتی امام حسین(ع) از مردم خواست تا روحانیت دین را امر به معروف کنند / چرا امام سجاد(ع) قیام نکرد؟

فرهنگ > دین و اندیشه - روش انتخابی امام سجاد(ع) پس از کربلا، اهمیت امر به معروف در قیام امام حسین(ع) و ترکیب بند عاشورایی موسوی گرمارودی را در پرونده خبرآنلاین در روز هشتم محرم بخوانید.
 

 

 گفت و گو با دکتر حجت الله جودکی، پژوهشگر تاریخ اسلام

پرسش: تحریف و داستان پردازی درباره واقعه عاشورا چگونه وارد مقاتل و کتاب ها شد؟

پاسخ: بعد از واقعه کربلا، دوستی شدید شیعه به اهل بیت و شدت تنفرش از بنی امیه موجب شد در طول تاریخ به حادثه دردناک کربلا، شاخ و برگ های زیادی اضافه شود تا بیش از پیش بیانگر مظلومیت خاندان امام حسین و ستمگری و بی رحمی بنی امیه باشد. این شاخ و برگ های اضافی سپس جزء وقایع کربلا قلمداد شد و به درون کتب تاریخ و مقتل راه یافت و تشخیص سره از ناسره در واقعه "طف" را مشکل کرد. مراثی و اشعار سوزناک نه تنها از این جنبه های اضافی و تا حدی نادرست مایه گرفت، بلکه موجب رواج و توسعه این تحریف ها و خرافات شدند.

چهره های درخشانی که با خلوص نیت در روز عاشورا جان در طبق اخلاص نهادند و مردانه به صفوف دشمن زدند و با تمام وجود به این دنیای پر زرق و برق پشت کردند، در برخی از کتب مقاتل و در بعضی از اشعار و مراثی به موجودات زبونی تبدیل شدند که از دشمن با ذلت و خواری تقاضای جرعه ای آب می کردند. تشبیهات و توجیهات نامعقول ستم مضاعفی در حق این شهیدان روا داشت و این جسارت تا بدان حد رسید که از زبان سالار شهیدان، مداحان و روضه خوانان سرودند: "مگر من از گوسفندی کمترم، گوسفند را قبل از کشتن آب می دهند" و بسیاری مطالب سخیف دیگر که موجب وهن شهدای کربلاست. نویسندگان جاهل و دوستان نادان با این جهت گیری های غلط، چهره کربلائیان را مخدوش نمودند و به زعم خویش تلاش کردند برای امام و اصحابش آبرو و حیثیت بیشتری کسب کنند.

پرسش: آیا این بزرگنمایی ها تاثیری در درک بهتر واقعه در میان مردم داشتند؟

پاسخ: بگذارید با مثالی پاسخ بدهم، در این خیالبافی ها هر روز بر تعداد سپاهیان دشمن افزوده می شد و آنقدر پیش رفتند که نوشتند امام تا بدان حد از سپاه دشمن کشت که خون رکابش را گرفت، بعد برای توجیه این سخن نا به جا حدیث تراشیدند که خداوند جبرئیل را فرستاد و به امام یاد آوری کرد که من تو را نفرستادم که نسل بندگانم را براندازی! و امام ناگهان دریافت که راه را به خطا رفته است، لذا اعلام کرد: الهی رضا برضائک، مطیعا لامرک و.. این نویسندگان و گویندگان اساسا به تالی فاسد این سخنان فکر نکرده اند و نمی دانند که دروغ بستن به ائمه گناه است و حتی موجب بطلان برخی فرایض می شود.

نکته دیگر اینکه گر چه بیان مسائل سوزناک، احساسات را علیه دشمن بر می انگیزد، ولی پر مسلم است که شعور و شناخت صحیح و درست و بی غرضانه در همه اعصار و در نزد همه افراد بهتر مقبول می افتد. به بیان واضح تر اینکه، پاسخ به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام حسین با دروغ و پیرایه بستن به نهضت او که سبب خشنودی عوام می گردد، منافات دارد. در ثانی امروزه روشن شده است که نقل اخبار به تقلید از گذشتگان، بدون تدبر و اندیشه در آن، دردی را دوا نمی کند و شناخت سطحی که از واقعیات تاریخی به دست می آید، فقط می تواند برای لحظه ای انسان را دل مشغول بدارد، در حالی که شناخت واقعی و عمیق رویدادهای تاریخی به آدمی عبرت می دهد که چگونه با مشکلات در آمیزد و تجربه گذشتگان را به خدمت بگیرد. پا به جای نیکان گذارد و از خواری و ذلتی که سرانجام ستمگران است، دوری گزیند. این توصیه امام علی باید آویزه گوش همه باشد که فرمود: "اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لا عقل روایة، فان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل". چون خبری را شنیدید آن را از روی تدبر و اندیشه در آن در یابید نه از روی نقل لفظ آن، زیرا نقل کنندگان علم بسیارند و اندیشه کنندگان در آن، اندک.

امام سجاد(ع) با چه جامعه ای پس از کربلا روبرو بود که قیام نکرد؟

«چرا امام حسین(ع) قیام و مبارزه ای را متفاوت از بقیه امامان رقم زد؟» شرایط متفاوت زمانی هر کدام از ائمه موجب می شد تا شیوه های رفتاری آنها نسبت به یکدیگر فرق داشته باشد. امام علی(ع) و امام حسن(ع)، با توجه به مسائلی که با آن مواجه بودند سکوت و صلح را برگزیدند. (بررسی شرایط ایشان و مقایسه با زمان امام حسین(ع) را می توانید اینجا بخوانید.) اما شرایط امام سجاد(ع) بعد از واقعه عاشورا و شایعاتی که درباره خاندان پیامبر(ص) رواج یافته بود، سخت و دشوار بود. آن چنان که شیوه رفتاری ایشان از 3 امام پیش از خود متفاوت تر شد.

وضعیت شیعیان پس از واقعه کربلا و حیات بخشی امام سجاد به شیعه 

در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی، قرارا گرفتند. کوفه، که مرکز گرایش های شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه گردید. شیعیان واقعی امام حسین که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز در کوفه بودند، اما تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمی توانند سر برآورند.

در چنین شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت. امام سجاد می بایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت بکشاند. امام در این راه موفقیت زیادی کسب کرد.

این موفقیت در تاریخ تایید شده است، زیرا امام سجاد توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیت های امام باقر و امام صادق فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سخت ترین دوران های حیات خویش عبور داد. دورانی که جز سرکوبی شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد.

روش های امام سجاد برای زنده کردن جامعه مرده بدون در دست گرفتن رهبری آن

امام از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتی را در پی داشت که به ریسک کردن آن نمی ارزید.

نقل احادیث درست، تقیه، بحث های علمی و گفتن مفاهیم دینی و معرفتی از طریق دعا و نیایش روش هایی بود که امام سجاد برای احیای دوباره جامعه مسلمانان برگزید که موفق به بقای شیعه و حتی گسترش آن شد. ادامه این تحلیل را اینجا بخوانید.

 

برگرفته از درس های عاشورایی آیت الله آقا مجتبی تهرانی

روحانیونی که سکوت کرده و حرف معاویه را پذیرفته بودند / اهمیت امر به معروف در قیام امام حسین

امام حسین(ع) سال ­ها نسبت به این قیام برنامه‌ریزی کرده و منتظر فرصتی بود تا به این وظیفه‌اش عمل کند. لذا حضرت دو سال قبل از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، در مِنا خطبه‌ای را با کیفیتی خاص، ایراد کردند. این خطبه سه بخش داشت و هر سه بخش آن به یک معنا در ارتباط با بخش­نامه‌های معاویه به کارگزارانش در سراسر قلمرو حکومت اسلامی بود. 

چه مساله ای اگر رعایت نشود، دین در جامعه از بین می رود؟ 

بخشی از این خطبة امام حسین(ع) راجع به مسأله‌ای است که اگر این مسأله در هر اجتماع دارای آئین رعایت نشود، آن دین و آئین به طور کلّی از آن جامعه رخت برمی‌بندد و جامعه به يك جامعه بی­دین تبدیل می‌شود. یعنی براي پایداري هر دینی در هر جامعه‌ای، باید از اين مسأله مراقبت شود.

دقت کنید که در اینجا صحبت اسلام مطرح نیست؛ هر دینی در هر جامعه‌ای باشد، اگر از این مسأله ­اي که امام حسین می‌فرماید، مراقبت نشود، دین از آن جامعه می‌رود و محو می‌شود. این یک بحث کلّی است كه حضرت بيان مي­كند. حالا اگر ما بخواهیم این مساله را در قالب اصطلاحات اسلامی بیان کنیم، از آن به «امر به معروف و نهی از منکر» تعبیر می‌کنیم.

آن قدر مراقبت از امر به معروف و نهی از منکر اهمیت دارد که حتی در روایات داریم كساني كه در جامعه نهی از منکر نکنند، افرادی بی‌دین هستند. روایت از پیغمبر اکرم است كه فرمودند: «خداوند مؤمن ضعیفی را که دین ندارد، مبغوض می‌دارد!» ممکن است سؤال پیش بیاید که آیا ظاهر این حرف، تناقض نیست؟! چون اگر مؤمن است، باید دین داشته باشد و اگر دین ندارد، پس دیگر مؤمن نیست!؟

سؤال کردند: مؤمن ضعیفی که دین ندارد، کیست؟ فرمود: آن مؤمنی که چه بسا خودش مرتکب منکر نمی‌شود، مال مردم را نمی‌خورد، به کسی ظلم نمی‌کند، همه اینها را رعایت می‌کند، از نظر فردی هم مؤمن است، امّا به احکام اجتماعی اسلام كه از اهمّ واجبات است، عمل نمی‌کند. لذا اینجا می‌فرماید: «لا دینَ لَه» او که می‌بیند افرادي دارند در جامعه مرتکب منکر می‌شوند و هیچ چیزی نمی‌گوید، لب از لب باز نمی‌کند، اصلاً دین ندارد!

چرا تا این حد به امر به معروف در آیات و روایات سفارش شده است؟

حالا بحث اين است كه چه چیزي موجب شده است تا این حد روي امر به معروف و نهی از منکر، به خصوص نهی از منکر،‌ در آیات و روایات سفارش شده است؟! در این حد که اگر نهی از منکر نکنید، اصلاً دین ندارید. جهتش در روایات ما هست كه من به آن اشاره می‌کنم؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر نشود، به تدریج احکام اسلامی مندرس و کهنه می‌شوند، از بین می‌روند و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. شما بی ­تفاوت می‌شوید و هر کسی هر کاری كه می‌خواهد، مي­ كند و اینجا است که می‌بینید منکر تبديل به معروف و معروف تبديل به منکر می‌شود.

اصلاً دین یعنی چه؟ آيا شما تا به حال فکر کرده‌اید که دین چیست؟ می‌گویند كه دین مجموعه‌ای از اعتقادات و اعمال است. در اصطلاح عرف، دين یک‌سری اعمال قلبی و قالبی است؛ در اصطلاح علمای اخلاق، اعمال جوانحی و جوارحی، یعنی کارهای دروني و بيروني است. اعتقادات همان بُعد درونی و اعمال ما هم بُعد بیرونی دین است. ما که از درون هم‌دیگر خبر نداریم که بدانیم درون دل و در اعتقاد دیگری چه خبر است؛ لذا نمی‌توانیم بگوییم چه کسی حقیقتاً دین دارد یا ندارد. پس آنچه که مشخص كننده اين است که فرد دین دارد یا دین ندارد، چیز دیگری است.

انسان از کجا می‌فهمد که دیگری دین‌دار است یا نه؟ مثلاً تو از کجا می‌فهمی من دین دارم یا ندارم؟ آیا راهش غیر از این احکام عملی است؟ مثلاً اگر دیدی من نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، دروغ نمی‌گویم، مال مردم را نمی‌خورم، ظلم نمی‌کنم و در یک کلام «به واجبات عمل می‌کنم و محرّمات را ترک می‌کنم»، می‌گویی که من آدم متدیّنی هستم. آن چيزی که مشخص كننده این است که انسان دین دارد یا ندارد، احكام عملي اسلام و عمل به احکام ظاهری است. اگر كسي به اين احكام عمل نکرد، می‌گویند: «دین ندارد». این مطلب خیلی روشن است و اصلاً پیچیدگی ندارد.

شیوه ای که امام حسین برای مقابله با معاویه و یزید برگزید

ببینید امام حسین روي چه مطلبی دست گذاشته است! ببینید حضرت چگونه می‌خواهد با معاویه و یزید مقابله کند! آنها داشتند به تدریج فساد و منکرات را رواج می‌دادند، یعنی می‌خواستند به تدریج دین اسلام را از بین ببرند و امام حسين با آنها مقابله كرد. هدف آنها اسلام بود، خود امام حسین در باب حرکتش، در وصیت نامه‌اش که در مدینه به محمّد حنفیه برادرش نوشت و از آنجا به سمت مكّه حرکت كرد، فرمود: «من می‌خواهم‌ امر به معروف و نهی از منکر کنم و نگذارم كه دين از بین برود.» حضرت با چه چیزی می‌شود جلوی از بين رفتن دين را گرفت؟ با امر به معروف نهی از منکر.

روایتی از امام باقر(ع) است كه فرمودند: «راه و روش انبیا همین است. چون آنها می‌خواستند جامعه را دین­دار کنند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند.» منظور ما هم از دین فقط اسلام نیست، بلکه مطلق دین مورد نظر است. این یعنی اینکه حتی اگر یهودیت هم بخواهد در جامعه‌ای باقی بماند، باید به دستورات حضرت موسی عمل شود. اگر نصرانیت بخواهد باقی بماند، مردم باید به دستورات حضرت عیسی عمل کنند. بحث ما مربوط به اسلام نیست. اگر اين مسأله بود، دین می‌ماند، امّا اگر این واجب الهی از بین رفت، دین هم از دست خواهد رفت. امام حسین هم می‌گوید من می‌خواهم دین اسلام را حفظ کنم. 

امام حسین از مردم خواست تا روحانیت دین را امر به معروف کنند 

امام حسین(ع) در ادامه این خطبه فرمود: «ای مردم از پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است، عبرت بگیرید، آنجا که می‌فرماید: چرا علمای دینی و احبار یهودیان از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمی‌کنند و آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتند،‌ آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که انجام می‌‌دادند، نهی نمی‌کردند و چه کار بدی را مرتکب می‌شدند.»

یک بحث این است که نعوذ بالله منِ روحاني می‌بینم كه در جامعه معصیت، فساد و گناه می‌شود، امّا سکوت می‌کنم و هیچ چیز نمی‌گویم، اینجا خدا شما را نکوهش می‌کند! می‌گوید: ای مردم مگر شما لال شده ­اید؟! چرا به این آقاي روحاني تذکر نمی‌دهید که به وظیفه خود عمل کند؟! خدا مردم را مؤاخذه می‌کند که چرا به رهبران دینی خود نگفتید که وظیفه دینی خود را انجام دهند! وقتی من روحانی با دیدن گناه یک عده نهی از منکر نکنم، خودم معصیت کرده‌ام؛ شما هم اگر مرا امر به معروف نکنید که به وظیفه‌ام عمل کنم، گناه کرده‌اید. چون شما وظيفه داريد كه من را از این گناه باز دارید؛ لذا باید به من بگویید که «نهی از منکر کن»! پس شما هم خلاف شرع می‌کنید. چون می‌بینید که من دارم خلاف شرع می‌کنم ولی چیزی به من نمی‌گویید. شما باید به من تذکر بدهید كه وظیفه تو نهي از منكر است.

امام حسین این مطلب را مطرح کرده است: ای مردم عبرت بگیرید! ناس یعنی همه شما. از آن پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از احبار داده است، عبرت بگیرید! احبار كساني بودند که در دین یهود یا نصاری رهبری مذهبی جامعه را داشتند. پند بگیرید از این مؤاخذه که چرا ربانیون و احبار یعنی علماي نصاری و یهود، گناه‌کاران را از «گفتارهای حرام» نهي نمي­ كردند؟ پس هم علما وظیفه مقابله با منکر را دارند و هم مردم موظّف هستند که علما را نسبت به انجام این وظیفه امر به معروف کنند. اگر مردم نقشی نداشتند و وظیفه‌ای متوجه آنها نبود، عبرت گرفتن مردم از این آیه هیچ وجهی نداشت.

حالا شما خیال کرده‌اید که «گفتار اثم» یک گناه شخصي است؟ مثلاً آيا دروغ و تهمت، گناهی شخصی هستند؟ آيا مثل شرب خمر هستند؟ این گناهان دودش به چشم همه جامعه می‌رود. سخنان امام حسين کمال ارتباط را با اين قضیه دارد که آنهایی که در رده‌های بالاي جامعه قرار گرفته‌اند، دارند به علی(ع) تهمت می‌زنند، احاديثي جعل می‌کنند، سبّ و لعن علی(ع) را رواج داده‌اند، بعد هم بخش­نامه کرده‌اند که از عثمان تعریف کنيد. حضرت می‌گوید: ای مردم از این آیه عبرت بگیرید و از زعمای قوم خود بخواهید که جلوی این گفتارهای حرام را بگیرند!

چرا روحانيان زمان امام حسین در برابر تحریف ها سکوت کرده و حرف معاویه را پذیرفتند؟

چرا مردم چیزی به آنها نگفتند که چرا سکوت کردید؟! امام حسین چراهایش را هم می‌گوید. علتش یکی از این دو چیز است: یا تطمیع یا تهدید. خدا از اين جهت سكوت آنها را عیب می‌شمارد که آنها می‌دیدند ستمکاران پیش رویشان در جامعه ستم مي­ كنند، منکر را در سطح جامعه می‌دیدند و از فسادهای علنی اطّلاع داشتند ولی اینها را نهی نمی‌کردند. به همين جهت خدا اینها را نکوهش کرد. دلیل سکوتشان هم همان بحث تطميع است. اینها به جهت علاقه به مالي که از ستمكاران دریافت می‌کردند، سکوت می‌کردند.

معاويه به چه کسانی بخش­نامه داد؟ به تمام کسانی که سر کار بودند و به افرادي كه مردم حرف آنها را گوش می‌دادند. به تعبیری معاویه به چهره‌های مذهبی، امام جماعت­ ها و امام جمعه­ ها بخش­نامه كرد. چرا اينها حرف‌های او را گوش می‌دادند و هر چه او می‌خواست انجام مي­ دادند؟

يك؛ برای اینکه این شخصیت‌های مذهبی و دارای نفوذ در جامعه به مالي كه از دستگاه معاویه دریافت می‌کردند، علاقه داشتند؛ همین باعث سکوتشان در برابر گفتارهای حرام آن موقع شد.

دو؛ سکوتشان به خاطر ترسی بود که از آزار و تعقیب آنها به دل راه می‌دادند، چون معاويه تهدید کرده بود كه هر کس فضايل ابوتراب، يعني علی را بگويد، سرش را زیر آب کنید! لذا اینها هیچ اعتراضی نمی‌کرند. پس معاویه هم همان دو عامل و اهرمی را که نظام ­های فاسد شیطانی به عنوان ابزار برای خفقان جامعه از آن استفاده مي­ كنند، به کار گرفته بود.

امام حسین هر دو عامل را بیان می‌کند، سپس می‌فرماید: «این در حالی است که خدای متعال می‌گوید: از این بی‌دین­ ها که سر کار هستند، نترسید! بلکه از من بترسید! باز خداوند می‌فرماید: مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند و باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند.»

نگاه کنید امام حسین چه قدر مسايل را دقیق، ظریف و مستدل بيان مي­ كند! وسط صحبت‌هایش آیات قرآن را مطرح می‌کند. مخاطبين امام جمع زیادی از صحابه و تابعین هستند. حضرت در این قسمت از خطبه به مردم خطاب می‌کند و می‌گوید درست است که نهي از منكر در این موارد خاص وظیفه افراد سرشناس است ولی شما هم وظیفه داريد که به ایشان تذکر داده و به آنها اعتراض کنید. نباید اینها به طمع مال معاویه، یا از ترس تهدید او وظیفه شرعی‌شان را کنار بگذارند و نهی از منکر نکنند و بعد همين موجب شود که اسلام از بین برود.
در قاموس و لغت­نامه حسین(ع هدف، دین است. او می‌گوید: باید همه چیزتان را بگذارید، برای اینکه این هدف بماند. امیرالمؤمنین علی(ع) هم در روایتی فرمود: «مال را فدای جان و جان را فدای دین کن!» نترس! از چه می‌ترسی؟ اگر انسان بخواهد اينها را با مسايلی که در عاشورا پیش آمد تطبیق دهد، مي­ بيند كه واقعا حسین(ع) غوغا کرده است.

 

ترکیب بند عاشورایی موسوی گرمارودی / ما مردگان زنده کجا، کربلا کجا!

سید علی موسوی گرمارودی، ترکیب بند مشهوری درباره واقعه عاشورا دارد که مورد تحسین بسیاری واقع شده است. ترکیب بند عاشورایی «آغاز روشنایی آیینه» در زمستان سال 1386 هجری خورشیدی در پانزده بند سروده شده است. استاد بهاءالدین خرمشاهی درباره آن می گوید: «در ترکیب بند استاد گرمارودی، مانند همه شعرهای دیگرش، به هر قالب و قراری که باشد، شیوایی حرف اول را می زند. بی آنکه غفلت از معنا و ژرفای شعر در کار باشد.

شاعر بزرگ و بزرگوار ما عزم و آهنگ رقابت با ترکیب بند محتشم نداشته است، اگر هم قصد نظیره گویی داشته، بسی سربلند از میدان به درآمده و کار سترگش مشمول «فاستبقوا الخیرات» است. ترکیب بند شامخ استاد موسوی گرمارودی مرکب از پانزده بند (غزل) و یک واسطه العقد، نقطه اوج و عطفی در یک هزاره تاریخ مرثیه سرایی مذهبی و شعر عاشورایی در ادب فارسی است.

شیوایی، خوش تصویری، سیلان الفاظ، فیضان معانی و کمال کلام را در این منظومه رقم زده است. غزل های این ترکیب بند، صلابت کهن دارد و طراوت نو.»

در ادامه دو بند از ترکیب بند «آغاز روشنایی آیینه» را می خوانید.

بند اول: از گلوی غمگن فرات

می گریم از غمی که فزون تر ز عالم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است
پندارم آنکه پشت فلک نیز خم شود
زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است
یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است
آن سر که در تلاوت آیات محکم است
ما مردگان زنده کجا، کربلا کجا!
بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است
جز اشک، زنگ غفلتم از دل که می برد؟
اکنون که رنگ حیرت آیینه در هم است
اما دلی که خیمه به دشت وفا زند
آیینه تمام نمای محرم است
وین شوق روشنم به رهایی که در دل است
آغاز آفتاب و سرانجام شبنم است
آه ای فرات، کاش تو هم می گریستی!
آسوده، بی خروش، روان، بهر کیستی؟!

بند دوم: نقش کبریا

انگار کربلا، رقم خامه خداست
یا پرده ای نگاشته از نقش کبریاست
یک سوی، نقش روشن سبز و سپید را
بر آن نگاره برد که پیدا و روشناست
یعنی به رنگ سبز، صف اولیا کشید
سوی دگر سیاهه مشووم اشقیاست
اما چرا فرات، میان دو سوی نقش
آن گونه می رود که ز لب تشنگان جداست
خورشید را سپید و درخشان کشیده است
انگار چهر قدسی سالار کربلاست
خورشید در میانه درخشان و گرد او
هفتاد و یک سپیده تابان و آشناست
چون شیشه چراغ بود چهر پیشوا
یا شب چراغ محفل صبر جمیل ماست
آن شیشه برشکسته ز سنگ جفا چرا؟
وان شب چراغ در کف دیوان رها چرا؟



:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : دکتر مولایی
ت : دو شنبه 12 آبان 1393
.

حضرت ابوالفضل چیزی از مقام امامت کم ندارد / وقایعی که روز تاسوعا در کربلا اتفاق افتاد

فرهنگ > دین و اندیشه - وقایع تاریخی روز تاسوعا، نکاتی درباره شخصیت و ویژگی های حضرت عباس و سروده شاعر مسیحی برای کربلا را در پرونده خبرآنلاین در روز نهم محرم بخوانید.
 

 گفت و گو با آیت‌الله سیدرضی شیرازی، فقیه و استاد فلسفه

پرسش: درباره کرامات و مقاماتی که برای حضرت عباس ذکر می شود، چه نظری دارید؟ و چه مقدار از آن را مورد تایید می دانید؟

پاسخ: حقیقت این است که حضرت عباس، امام نیست. برخی که بیشتر البته در عوام رائج است حضرت عباس را امام می شمرند. ایشان امام نیست و مقام امامت را دارا نیست. اما حقیقتی دیگر هم در عالم معرفت نهفته است و آن اینکه حضرت عباس هیچ چیزی از مقام امام کم ندارد. این معنای این است که وجود ایشان مقامات اخلاقی و ایمانی که در امام معصوم هست را سیر کرده و رسیده است. از منظر کلامی هیچ ایرادی به این موضوع وارد نیست. بنابراین مقام حضرت عباس پس از امام حسین مقامی عالی رتبه است که همه ائمه معصومین ما بر آن اذعان دارند. باب الحوائج است به طور ویژه. درک این خودش یک مقام علمی است که کار هر کسی نیست.

پرسش: آیا می توان برای ایشان مقام عصمت قائل بود؟

پاسخ: مقام عصمت هم مراتب دارد. بله در مراتب بالایی حضرت عباس به مقام عصمت هم دست یافته است. اما قطعا عصمت پیامبران و چهارده معصوم مقاماتی دارد و عصمت حضرت زینب و حضرت عباس هم در مقاماتی است که قابل فهم و اثبات است.

پرسش: حضرت عباس در میان ما از محبوبیت خاصی برخوردار است. به نظر شما نکته مهمی که در زندگی آن حضرت هست و در جامعه ما و زندگی ما نیست، چه چیز است؟

پاسخ: این موضوع مهم در شخصیت ایشان ادب است. حضرت قمر بنی هاشم، نمونه کامل تحقق ادب در شخصیت یک انسان است. تولدش ادب بوده است. مادرش پس از حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) باید گفت که مادر ادب بوده است. لذا تمام مراتب و مقاماتی که در اخلاق برای ادب ذکر شده در شخصیت حضرت عباس حلول پیدا کرده است. حالا این شخصیت مودب در مدینه در مکه، در کربلا، در خانه و خانواده، در جامعه در بین زنان، در بین بازاریان در بین همه به نام شخصیتی با ادب معرفی شده است. شخصیتی که گفته شده تمام مردان و زنان عرب مدینه و مکه بر ادب و غیرت و پاکی این مردبزرگ غبطه می خوردند. حالا این ادب کجای جامعه مسلمان ما هست؟ چقدر هست؟ زنان مسلمان ما باید وقتی مردی را می بینند غیرت و جوانمردی او را چنان درک کنند که نشانه آن در حضرت عباس نمود داشته است. اگر می گوییم یا ابالفضل، باید تمام فضائل و نیکویی های اخلاقی هر کس به قدر و اندازه خودش در ما دیده شود. ان شاء الله به مراتب بزرگواری آن بزرگان این مقامات در ما و شما جوان ها و جامعه ما محقق شود. 

 برگرفته از منابع تاریخی و حدیثی همچون مناقب ابن شهر آشوب، فیض العلام و کافی

روز تاسوعا چگونه گذشت؟

در پیش از ظهر روز نهم محرم، شمر بن ذی الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد. او حامل نامه ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد.

در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا حسین علیه السلام را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.

ابن سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانه ات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، می دانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم بازداشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین علیه السلام تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش در کالبد اوست».

شمر به او گفت: «چه خواهی کرد آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش می جنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من می سپاری؟» عمر بن سعد گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمی بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش».

امان نامه برای فرزندان ام البنین

زمانی که شمر نامه ابن زیاد را - که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود - از او می گرفت، به همراه عبدالله بن ابی المحل - برادرزاده ام البنین - به عبیدالله گفتند: «ای امیر؛ خواهرزادگان ما همراه با حسینند اگر صلاح می بینی نامه امانی برای آنها بنویس».
عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان نامه ای برای آنها بنویسند. عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود - کزمان یا عرفان - به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا، متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد که با مخالفت فرزندان ام البنین روبرو شد.

در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را گرفته با خود به کربلا آورد او پس از ورود به کربلا و تقدیم نامه ابن زیاد به عمر بن سعد، به اردوگاه سپاه امام حسین علیه السلام نزدیک شد و فریاد برآورد: «خواهر زادگان ما کجایند؟» عباس علیه السلام و برادرانش در نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام نشسته بودند.

عباس علیه السلام ساکت بود و جواب شمر را نمی داد. امام علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از دایی های شما است». عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام بیرون آمدند و گفتند: «چه می خواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهر زادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفته ام»؛ اما عباس علیه السلام و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله امان نداشته باشد».

آماده شدن برای جنگ

عمر بن سعد در شامگاه روز نهم محرم الحرام خود را آماده جنگ با سید و سالار شهیدان علیه السلام کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می دهم!» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.

هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام علیه السلام در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب سلام الله علیها با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می شوند، می شنوید؟» امام علیه السلام سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [بزودی] نزد ما خواهی آمد».

زینب کبری سلام الله علیها پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من». امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن؛ آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید». در این هنگام حضرت عباس علیه السلام نزد حضرت آمد و به امام عرض کرد: «ای برادر این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه ها به پیش آمده است».

امام علیه السلام در حالی که برمی خاست فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می خواهند و برای چه به پیش آمده اند؟» حضرت عباس علیه السلام با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید».

عباس علیه السلام گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله علیه السلام رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم». آنان پذیرفتند پس عباس علیه السلام به تنهایی نزد امام حسین علیه السلام آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. امام علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «اگر می توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم خدا می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می دارم».

در طول مدتی که عباس علیه السلام با امام علیه السلام مشغول گفتگو بود همراهان او هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر بن سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین علیه السلام برحذر می داشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز می داشتند. پس حبیب بن مظاهر آغاز به سخن کرد و به زهیر بن قین گفت: «تو با این قوم صحبت می کنی یا این که من صحبت کنم». زهیر گفت: «تو سخن بگو».

حبیب بن مظاهر خطاب به آنان گفت: «ای مردم، آگاه باشید که به خدا سوگند بدترین قوم در نزد خداوند قومی هستند که در حالی که ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او و شب زنده داران و عبادت کنندگان را کشته اند بر او وارد می شوند». عزره بن قیس به او گفت: «تو تا می توانی، خود را پاک جلوه می دهی».

زهیر گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ ای عزره از خدا بترس و بدان که من خیر خواه توام. ای عزره تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری بدهید». عزره گفت: «ای زهیر تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی».

گفت: «آیا بودنم در اینجا نشان آن نیست که با آنهایم. بدان به خدا سوگند من هرگز برایش نامه ای ننوشتم و پیکی نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم لیکن مسیر راه من و او را با هم یک جا گرد آورد چون او را دیدم و یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزلت وی نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می رود. آنگاه مصلحت چنین دیدم که یاری اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول صلی الله علیه و آله ضایع کردید سپر جانش گردانم».

در این هنگام ابوالفضل العباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام علیه السلام را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد در پذیرش این درخواست تردید داشت از این رو با سران لشکرش مشورت کرد. او ابتدا نظر شمر را جویا شد و خطاب به او گفت: «ای شمر نظرت در این باره چیست؟» شمر گفت: «هر چه تو بگویی؛ چرا که تو فرمانده این لشکر هستی و رای رای توست». آنگاه ابن سعد نظر دیگران را پرسید عمرو بن حجاج گفت: «سبحان الله اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضای می کردند سزاوار بود که با آنان موافقت کنی».
قیس بن اشعث - از دیگر فرماندهان سپاه عمر بن سعد - نیز گفت: «با درخواست آنان موافقت کن. به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو به مقابله برخواهند خاست و بیعت نخواهند کرد». عمر بن سعد گفت: به خدا سوگند اگر بدانم که چنین می کنند شب را به آنان مهلت نمی دهم.

مهلت به امام حسین علیه السلام

سرانجام ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین علیه السلام و یارانش موافقت نمود. او شخصی را با عباس بن علی علیه السلام همراه کرد و به سوی اردوگاه سپاه امام علیه السلام فرستاد. فرستاده عمر بن سعد در مکانی كه تمامی سپاهیان امام حسین علیه السلام سخنش را به وضوح می شنيدند، ايستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می دهيم اگر تسليم شديد، شما را نزد اميرمان عبيداللّه بن زياد می بريم، اما اگر خوددارى كرديد و از پذیرش بیعت سر باز زدید شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید».

پس از قبول درخواست امام علیه السلام، سپاه کوفه به دستور عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشتند. امام جعفرصادق علیه السلام در ضمن حدیثی، در توصیف این روز فرمودند: «تاسوعا روزی است که حسین علیه السلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین علیه السلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد».

 

 

 

 

برگرفته از سخنان حجت الاسلام دکتر قاسم کاکایی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی

 

شخصیت حضرت عباس و نقش ایشان در سرزمین کربلا 

حضرت عباس به لحاظ معرفتی موحد بسیار بزرگی بوده که در دامان امیرالمومنین پروده شده و از حیث توحید که زیر بنایی‌تر این اصل اسلام است، مراحل عالیه توحید را طی کرده و از کودکی مراتب معرفت وی ظاهر و بارز بوده است. در بعد عبادت، وی یکی از عابدترین افراد زمان خود بود که جای عبادت در چهره و پیشانی وی برای سجده های طولانی واضح و بارز بوده است. حضرت عباس در زمان کربلا 34 ساله بود و زمانی که به دنیا آمد امام حسین 23 سال داشت، از این رو زیر سایه امام حسن مجتبی و امام حسین پرورش یافت و چون این دو بزرگوار امام و معصوم بودند، شاید جایگاه وی آنچنان که باید پیش خورشید وجود امام حسن مجتبی و امام حسین نمایان نشده است، به همین علت از وی به عنوان قمر بنی هاشم یاد می کنند، که به اعتقاد من وی جلوه خورشید امام حسین است.

این که ما در روز عاشورا مرتب امام حسین را می بینیم که از خیمه به میدان می آید، شهیدی را برداشته و برمی گردد، بالای سر شهدا می روند و بین خیمه و میدان نبرد در رفت و آمد هستند، معمولا توجه نمی کنیم که حضرت ابوالفضل چه جایگاهی در این میان دارد، اگر به جریان کربلا نگاه کنیم در می یابیم هنگامی که امام حسین به میدان می رود و شهید بر دوش برمی گردد، خیمه های امام حسین، لشکر امام حسین و عقبه لشکر همه زیر نظر حضرت عباس است یعنی این که حضرت عباس تمام جوانب را زیر نظر داشت و امام حسین اطمینان خاطر داشت که آنها رها کرده و به طرف میدان می رفت. این نقش را زمانی متوجه می شویم که هنگام شهادت حضرت ابوالفضل امام حسین فرمودند پشتم شکست.

مشخص است که این پشت و پناه امام حسین، ابوالفضل است که حضور پررنگی دارد؛ مادامی که حضرت ابوالفضل شهید نشده بود دشمن جرأت نداشت از شجاعت حضرت ابوالفضل به خیمه ها نزدیک شود. امام حسین پس از شهادت حضرت ابوالفضل فرمود که امشب آن چشم هایی که از ترس تو خواب نداشتند، آسوده می خوابند و کسانی که می توانستند در سایه تو به آرامی بخوابند آرامش نخواهند داشت. از این نظر حضرت ابوالفضل به واقع سپهدار و علمدار بود.

مقام علمداری حضرت ابوالفضل مقام کمی نبود. وقتی علم برپا است یعنی سپاه برپا است، هم رعبی در دل دشمن و هم امیدی برای لشکر خودی است، از این رو در تمام جنگ ها علم را به دست شجاعترین فرد می دادند که تا آخرین لحظه بایستد، مقاومت کند و سپاه را سرپا نگاه دارد. در جنگ های پیامبر(ص) علم در دست حضرت علی بود. حضرت ابوالفضل همان نقشی را برای امام حسین ایفا می کند که حضرت علی برای پیامبر ایفا کرد.

بحث سقا بودن و مردم را سیراب کردن نیز در آن زمان بسیار مهم بوده است، به ویژه اگر شط فرات محاصره شده باشد. وقتی از ابن زیاد به عمر سعد نامه می آید که آب بر سپاه امام حسین بسته شود، از بستن آب به عنوان یک استراتژی جنگی استفاده می شود، در این شرایط آب آوردن و سقا بودن اهمیت خارق العاده ای پیدا می کند. حضرت ابوالفضل چندین بار تا شب عاشورا به خیمه ها آب رساندند و هدف دشمن از محاصره شط را خنثی کرد، اما از شب عاشورا محاصره جدی تر و کار حضرت عباس سخت تر شد.

 

 

 

 

 روایت شاعر مسیحی از کشته شدن حضرت عباس و امام حسین

 

آنچه می خوانید، دو قطعه از مجموعه شعری بولس سلامه، شاعر و ادیب مسیحی لبنانی برای واقعه کربلا  که توسط حجت الاسلام محمدرضا زائری ترجمه شده است.

روز نهم محرم: قمر بنی هاشم

و یقول العباس للسبط هیا ننزل الماء لن نموت ظماء
هم ان ینزل الفرات فنادی دارمی:«یا ویحکم جبناء
امنعوه المیاه یهلک، فان الرمل یشتاق فی الهجیر الشواء»
« یا الهی اظمئه» قال حسین «ولیذق فائر الجحیم جزاء»
غضب الدارمی فاستل سهما زاده البغض حده و مضاء
ورماه،فرن فی مسمع الشیطان سهم تقمص البغضاء
فاستعاذ الهواء من سهم نذل لوث الارض سهمه و الهواء

و عباس به فرزند پیامبر گفت:«برخیزیم و به سوی آب برویم.» چون خواست به سوی فرات برود «دارمی» بر سر لشکریان فریاد کشید که راه را بر او ببندید تا بمیرد. حسین او را نفرین کرد و گفت «خدایا تشنه اش بدار تا از عذاب جهنم بچشد.» «دارمی» خشمگین شد و از کینه تیری افکند که زمین و آسمان را آلوده کرد.

روز دهم: سالار شهیدان حسین بن علی

صاح شمر بالناس هیا اقتلوه اتراکم اصبحتم رحماء
قام بالسیف زرعه بن شریک شر من انبت الوری لوماء
ضرب الکتف و الترائب حنت کحنین الناعور یرخی الدلاء
ند عن دوحه المکارم غصن دونه کل روضه غناء
مالت الدحه الرفیعه فانهارت قواها و هزت البیداء
وانبری الشمر یذبح السبط ذبحا لیت کانت یمینه شلاء
فصل الراس عن قتیل شهید فعن الشمس قد ازال الضیاء
جردوه من الثیاب و ضنوا ان یبقوا علی الحسین غطاء
اوطاء الخیل ظهره فاستعاذ الصلب و انقضت الحنایا التواء

شمر فریاد زد: «بشتابید و او را بکشید» «زرعه بن شریک» از پست ترین ناپاکان شمشیر برآورد و بر شانه و گردن حسین زد و شاخه ای بزرگ از باغستان کرامت را فاکند. قامت بلند حسین بی تاب شد و بر زمین افتاد. شمر شتافت تا سر از بدن او جدا کند و ای کاش دستانش خشک می شد. شمر سر مبارک پسر پیامبر را برید و نور آن خورشید درخشان را خاموش ساخت. لباس های تن او را غارت کردند و آنگاه اسب ها بر جنازه پاک او تاختند.



:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : دکتر مولایی
ت : دو شنبه 12 آبان 1393
.
بسیار از منابع داخلی عراقی از آینده و سرنوشت داعش سخن گفته اند،اما هیچکدام در خصوص اینکه داعش،پول هایشان را چه می کنند سخنی به میان نیاورده اند.
به گزارش شریان نیوز به نقل از بولتن نیوز، این اظهار نظرها بعد از آن انجام شد که داعش،ابوبکر بغدادی را با پول های داعش از منطقه دور کرده است و از سوی شورای دولت اسلامی(داعش) فرد دیگری بجای وی منصوب می شود.

انجمن شورای سازمان تروریستی داعش،ابوبکر بغدادی سرکرده داعش را از کارهای محوله به وی دور کرده و شخص دیگری را بجای وی می گمارد.

داعش در سایتهای رسمی الکترونیکی خود خبر انتقال بغدادی را به مکان دیگری اعلام کرده اند.

این گروه تروریستی از طریق انجمن شورای دولت اسلامی،ابوبکر بغدادی را از پست سرکردگی داعش مصلحتی عزل و جایگزین وی را نیز تعیین کرده اند.

سایت تیریحات از زبان سخنگوی رسمی داعش که به ابو محمد العانی مشهور است فاش کرد که،

بعد از نشست انجمن شورای دولت اسلامی مشهور به داعش،این شورا تصمیم گرفت که ابوبکر بغدادی را از سرکردگی داعش برکنار و شخص دیگری را که اصالتا اهل عربستان سعودی است بجای وی بگمارند.

همچنین منبعی از رسانه های ترکیه ای نزدیک به داعش دلیل برکناری داعش را فاش کرد و اعلام کرد که؛

خلیفه داعش با همکاری یکی از برادرانش،که پست دولتی دارد،مقدار زیادی پول داعش را روانه چند کشور خاورمیانه کرده است.

بر اساس اعلام منبع رسانه ای ترکیه ای نزدیک به داعش،این مقدار پولی که از سوی بغدادی و برادرش روانه کشورهای عربی شده اند،بیش از 300 هزار دلار ارزبایی می شوند.


:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 11 آبان 1393
.
صدور دستور عقب نشینی داعش از موصل
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۲۵
سرکرده گروهک داعش به شکستهای این گروهک در برخی مناطق از جمله شمال بابل، زمار و تکریت از نیروهای مردمی و امنیتی عراق اذعان کرد.

به گزارش فارس، پایگاه النشره نوشت: ابوبکرالبغدادی سرکرده داعش به رخنه نیروهای اطلاعاتی و دستگاه مبارزه با تروریسم عراق در بدنه داعش اعتراف و علت شکست های این گروهک در جرف الصخر در شمال بابل، تکریت در استان صلاح الدین و زمار در استان نینوا را همین موضوع دانست.

وی در نامه ای از سرکرده های این گروهک خواست که عراقی ها در داعش جذب نکنند زیرا اعتمادی به آنها نیست و فقط از تروریستهای خارجی استفاده کنند.

شایان ذکر است که گروهک داعش اخیرا در جرف الصخر و برخی مناطق دیگر متحمل شکستهای سنگینی از نیروهای امنیتی و مردمی عراق شد.

وی در پیامی که «ابوحفصه المهاجری» آن را منتشر کرد، به سرکرده‌های داعش توصیه کرد که هیچ نیروی عراقی جدیدی که قصد پیوستن به داعش را دارند، به کار نگیرند.

البغدادی گفته است: جنگجویانی که خارج از دولت عراق به ما می پیوندند برای ما کافی خواهد بود.

به گزارش پایگاه عراقی «نون»، سرکرده تروریست‌های داعش فرمان کشتار نیروهای اقلیم کردستان و سوزاندن اجساد آنها و همچنین فرمان عقب‌نشینی عناصر این گروه از موصل و استفاده از غیرنظامیان به عنوان سپر انسانی را صادر کرده است.

استانداری بابل اخیرا به دلیل پیروزی‌های ارتش در جرف الصخر -حدفاصل بغداد و کربلاء-، نام این منطقه را به «جرف النصر» (النصر= پیروزی) تغییر داد.


:: بازدید از این مطلب : 455
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 11 آبان 1393
.
"مقدم‌فر" در گفتگو با باشگاه خبرنگاران:
مشاور فرهنگی و رسانه‌ای فرمانده کل سپاه گفت: سردار "قاسم سلیمانی" رسالت خطیر کمک مشورتی به مظلومین و نهضت‌های آزادی‌بخش و ضدتروریسم را بر عهده دارد.
"حمیدرضا مقدم‌فر" مشاور فرهنگی و رسانه‌ای فرمانده کل سپاه در گفتگو با خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، درباره آزادسازی شهر "جرف‌الصخر" و نقش سردار سرلشکر قاسم سلیمانی در آزادسازی این شهر اظهار داشت: یکی از اهداف انقلاب اسلامی کمک به نهضت‌های آزادی‌بخش بوده و جریان داعش به عنوان یک جریان دست‌ساز آمریکایی و صهیونیستی، عراق و سوریه را هدف قرار داده است.  
 
وی افزود: وظیفه ما این است که به کشورهایی که در مقابل گروه‌های تروریستی و دست‌‌پرورده به نیابت از نظام سلطه می‌جنگند، کمک کنیم و همچنین وظیفه ما کمک به مظلومان جهان بوده و این کمک مشورتی و مستشاری است.  
 
مشاور فرهنگی و رسانه‌ای فرمانده کل سپاه با اشاره به انتقال تجربیات و کمک مشورتی جمهوری اسلامی ایران به کشورهای منطقه خاطرنشان کرد: سردار "قاسم سلیمانی" رسالت خطیر کمک مشورتی به مظلومین و نهضت‌های آزادی‌بخش و ضدتروریسم را بر عهده دارد، البته ارتش و نیروهای مردمی عراق، نقش اصلی را در آزادسازی شهر داشتند اما سردار سلیمانی نقش تعیین‌کننده و مشورتی داشت.  

انتهای پیام/


:: بازدید از این مطلب : 532
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 11 آبان 1393
.
توهین وقیحانه تهمینه میلانی به اعتقادات مذهبی مردم

آیا کسی بر پخش زنده تلویزیون نظارت می‌کند؟

ملاک از دعوت برخی از افراد به رسانه ملی و دادن آنتن زنده تلویزیون هنوز هم ناشناخته است و این موضوع در برنامه سینمایی هفت ناشناخته‌تر جلوه می‌کند. ظاهرا هر فردی که فیلمی در اکران داشته باشد می تواند جزو میهمانان این برنامه شبانگاهی باشد و لابد آنها هم فکر می‌کند چون برنامه در ساعاتی بین شامگاه و صبح‌گاه پخش می‌شود می توانند هر هذیانی که به ذهنشان می‌رسد را بر روی آنتن زنده و به نمایندگی از میلیون‌ها ایرانی بر زبان جاری کنند.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/08/11/13930811000343_PhotoA.jpg

به گزارش جنوب نیوز؛ مصداق بارز حکایت بالا حضور تهمینه میلانی کارگردان فمنیست سینمای ایران در برنامه «هفت» است. هذیان‌گویی دوباره این کارگردان نشان دادن که تلویزیون سیاست مشخصی از در اختیار دادن آنتن خود به افراد ندارد. میلانی اگر به جای دوربین «هفت» مقابل دوربین بی‌سی‌سی فارسی و صدای آمریکا هم قرار می‌گرفت همین حرف‌ها را (شاید وقیحانه‌تر) بر زبان جاری می کرد با همین شدت و غلظت از هذیان‌گویی و ناشناختگی از جامعه متدین ایرانی؛ اما جای سوال از مسئولان تلویزیون است که اصلا چرا به چنین افرادی مجال حضور در یک برنامه زنده تلویزیونی را می‌دهید تا هرچه دلشان خواست را در باب مسایل ارزشی جامعه ایرانی از زبان جاری کنند؟!

در شرایطی که حتی افرادی با کم‌ترین درجه هوشی نیز می‌دانند این روزها ایران در یک جنگ نابرابر گسترده قرار دارد؛ «افسانه خواندن» دشمن و منکر شدن دشمن، حرف ساده لوحانه ای بود که خانم کارگردان با اعتماد به نفسی عجیب در رسانه ملی از آن سخن گفت و دست و پا زدن های مجری در توضیح و توجیه حرف های وقیحانه او راه به جایی نبرد.

البته شاید برای خانم میلانی که اهل اقامت‌های مکرر در کشور دوست و برادر آمریکا (!) است؛ دشمن موجودیت خارجی نداشته باشد. چرا که ایشان هر وقت از تحریم‌ها به تنگ آمد و اصلا هر وقت فیلشان هوای ینگه دنیا کرد بار سفر می‌بندد و همراه با جناب مهندس روزگار را دور از این مردم فلاکت زده و در میان دوستان مردن شان سپری می‌کنند. لابد موانعی مثل تحریم‌ها و تهاجم فرهنگی و مشکلات متفاوتی که برای مردم سرزمین ما بوجود آمده نیز از طریق دشمن فرضی ایجاد شده است!!

اما شاید بهتر باشد بخشی از آنچه تهمینه میلانی در برنامه هفت گفت را یکبار دیگر مرور کنیم تا متوجه عمق فاجعه بشویم. فیلمسازی که نه تنها اعتقادی به دشمن ندارد، بلکه نظرات عجیب او درباره بخش اعظمی از جامعه ایرانی که خانواده‌های متدین را تشکیل می‌دهد نیز قابل تامل است.

او با حضور در برنامه جمعه شب 9 آبان «هفت» با تحقیر از حیای زن مسلمان ایرانی و پرهیز ذاتی او از اختلاط در جمع مردان نامحرم، رفتار جامعه متدین را یک جمود در برابر مدرنیته معنا کرده و می‌ گوید: «ما سنت هایی داریم که دلایل وجودی شان از بین رفته است. اینکه زن را مخفی می‌کنند. خیلی از خانواده ها در خیلی از شهرستان ها یا حتی در همین تهران هم این کار را میکنند. اینها هیچ کدام نمیدانند دلیل اینکه زن مخفی می شده چه بوده است. دلایلش خیلی علمی  و درست بوده است. زمانی بوده که تاتار، مغول و قوم های دیگر حمله میکردند و آذوقه را می بردند. زن را می بردند برای کنیزی بچه های را می بردند برای غلامی. بیشتر ساختمان های ما بخصوص در زنجان اگر تشریف ببرید می بینید که دیوارهای دو پوسته وجود دارد.  و موقع حمله زن و بچه و آذوقه را در میان دیوار می گذاشتند تا بتوانند یک سال دیگر با آن زندگی کنند. این شکل شیوه جنگ عوض شد. الان بمب می اندازند روی سر مردم ولی هنوز آن شیوه ادامه پیدا کرد. یعنی خیلی ها هنوز زن و بچه شان را مخفی میکنند. دلایل وجودی اش از بین رفت ولی خود این هنوز مانده است.»

بله؛ خانم میلانی ظاهرا در هیچ کتاب معتبر یا از هیچ استاد فاضلی در فضایل الگوی زن مسلمان ایرانی و سرور زنان جهان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چیزی نخوانده و نشنیده است. او هیچ وقت نشنیده که حضرت شان در برابر مرد نابینا هم حجاب کرد تا حتی به قدر لحظه ای از کتم عصمت بیرون نباشد. آیا این پنهان کردن و حجاب داشتن معنایش پنهان کردن زن در دوره حمله مغولان است؟

این کارگردان در بخش‌ دیگری از سخنانش خطاب به مردم مسلمان ایران که به زعم ایشان همچنان در بی خبری و جهل مرکب زندگی می کنند اظهار داشت: «امروز این سنت‌های غلط باید از بین برود. فیلم سیاه وجود ندارد، مگر خارجی ها بیکارند الکی به ما جایزه بدهند. نباید اینقدر دشمن دشمن کنیم. تجاوز فرهنگ غرب افسانه است».

بخش جالب دیگر سخنان خانم کارگردان نظرات عجیب او در باره فیلم‌های سیاه‌نما است تا از این طریق میزان و شدت روشنفکرنمایی خود را در یک برنامه زنده فریاد بزند:«فیلم سیاه بی معنی است. من فیلمسازم و کار خودم را دارم می کنم. فیلم سازی هست که میخواهد فیلم اجتماعی سیاه بسازد. بگذارید بسازد. چرا فکر میکنید فستیوال ها از ما استفاده یا سوء استفاده میکنند. من اصلا با این حرف کاملا مخالفم. مگر بیکارند که به ما توجه کنند. برای چی اینقدر دشمن می پرورانیم. من با این کلمه دشمن مشکل بسیار جدی دارم. شما میدونید بیس اینکه ما اینقدر دشمن خیالی میسازیم چیه؟ ما دائما در رسانه میگوییم فرهنگ غربی به ما حمله کرد. دشمن منتظر است از ما آتو بگیرد و اینها. حالا اگر دشمن بفهمد ما چند تا ایدزی داریم در جامعه چه استفاده ای از این میکند؟... بعد می گویند غربیها نمی گذارند ما درست زدگی بکنیم. آیا غربی ها به شما میگویند شما با خانم تان درست صحبت نکنید؟ میگویند دندان تان را مسواک نزنید؟ می گویند حمام نکنید؟ میگویند زبان آلمانی یاد نگیرید؟ می گویند در شغل تان رشد نکنید؟ ببینید اینها همه افسانه است. من نمیدانم چرا دائما این نگرش را در جامعه باب میکنند.... من مشکل جدی با کلمه آبرو دارم. آبرو روزگار ما را سیاه کرده است».

شنیدن این حرف‌ها از زبان تهمینه میلانی و این میزان از کج‌فهمی درباره مسایل استراتژیک، غفلت در دشمن شناسی و توهم دانستن وجود دشمن، نگاه تحقیرآمیز به خانواده‌های متدین و مذهبی و... اصلا تازگی ندارد. او قبلا نیز بارها این حرف‌ها را گفته است و موضع گیری در برابر این حرف‌ها شاید احساس قهرمان بودن به کارگردان انتولکتوئل سینمای ایران بدهد که اتفاقا با ژستی قهرمانانه که انگار رسانه ملی را فتح کرده است در برنامه «هفت» حاضر شد؛ اما جای سوال از مسولان رسانه ملی است که آیا هیچکس از تفکرات چنین فردی آگاه نبود که آنتن زنده تلویزیون را خرج بیان تفکراتش کردید؟ آیا حاضرید در همین برنامه هفت از آن بخش جامعه که خانم مدعی العموم در سخنانش به آنها توهین کرد عذرخواهی کنید؟ و در آخر تا چه زمانی قرار است جذاب جذب مخاطب بیشتر فدای پاسداری از ارزش‌ها شود؟!



:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 11 آبان 1393
.

 

 
روز نهم محرم الحرام
تاسوعا روزى بود كه جناب حسين عليه السلام و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه شام بر قتال آنحضرت اجتماع كردند.
 
به این مطلب امتیاز دهید
00
0 نظر
[-] اندازه متن [+]
 

سرویس دینی جام نیوز؛

روز تاسوعا است و روزيست كه شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زياد در باب قتل امام حسين علیه السلام وارد كربلا شد و ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهياى قتل آنحضرت شد. لاجرم وقت عصر بود كه لشكر خود را بانگ زد كه : يا خيل الله اركبى و بالجنة ابشرى .


جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سيد الشهداء آوردند در حاليكه آن حضرت در پيش خيمه ، شمشير خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زينب چون هياهوى لشكر را شنيد، بنزد برادر دويد، عرض كرد: برادر مگر صداهاى لشكر را نمي شنويد كه نزديك شده اند. پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود كه اي خواهر اكنون رسولخدا را در خواب ديدم كه بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد.


حضرت زينب تا اين خبر را شنيد، طپانچه بر صورت زد و واويلا گفت . حضرت فرمود كه اي خواهر ويل و عذاب از براى تو نيست ، صبر كن و ساكت باش ، خدا ترا رحمت كند.


پس جناب عباس را فرستاد تا تحقيق كند چه مطلب شده چون معلوم كرد كه بناى قتل است ، آنشب را حضرت از ايشان مهلت خواست كه قدرى نماز و دعا و استغفار بجا آورد و بالجمله اين روز، روز اندوه و حزن اهل بيت ع است .


شيخ كلينى از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه آنجناب فرمود: تاسوعا روزى بود كه جناب حسين عليه السلام و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه شام بر قتال آنحضرت اجتماع كردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند بسبب كثرت سپاه و بسيارى لشكر كه براى آنها جمع شده بود و جناب حسين ع و اصحابش ضعيف شمردند و يقين كردند كه ياورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند نمود. پس فرمود پدرم : فداى آن ضعيف غريب .

 

1.محاصره خیمه ها در کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1

2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:"أین بنو اختنا": "پسران خواهر ما کجایند"؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:"لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد"؟!3

3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام
در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.4چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5

4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا
در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6

5.خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش
در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

6. يك شب مهلت براي راز و نياز
پس حضرت عباس ( عليه السلام ) نزد سپاهيان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را براي نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با اين درخواست مردد بود وسرانجام ازلشكريان خود پرسيد كه : چه بايد كرد ؟


عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل ديلم ( كنايه ازمردم بيگانه ) و كفارازتو چنين تقاضائي مي كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كني .
قيس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت كن بجان خودم سوگند كه آنها صبح فردا با توخواهند جنگيد .
ابن سعد گفت : بخدا سوگند كه اگربدانم چنين كنندهرگز با درخواست آنها موافقت نكنم .


و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علي ( عليه السلام ) آمد و گفت :
ما به شما تا فردا مهلت مي دهيم اگرتسليم شديد شما را به نزد عبيدالله بن زياد خواهيم فرستاد واگر سرباززديد ، دست ازشما برنخواهيم داشت .

 


منبع:
1 .کافی:ج4 ص 174.
2.اعلام الوری :ج1 ص455. فیض العلام:ص143.بحار الانوار :ج44ص361.
3از مدینه تا مدینه :ص381_382
4.اعلام الوری:ج1 ص455.فیض العلام:ص146.بحارالانوار :ج44ص392.
5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
6.اعلام الوری :ج1 ص455.فیض العلام:ص146.
7. مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 11 آبان 1393
.

 

جم تلفات سپاه عمر بن سعد بسیار زیاد بود. یاران امام حسین علیه السلام با وجود عده‌ی کم شان، آنان را تار و مار کردند و ضربات مهلکی بر آنان وارد آوردند، به گونه ای که بعضی از مورخان گفته‌اند: خانه‌ای در کوفه نبود، مگر آنکه از آن صدای نوحه و گریه بلند بود. 


در بعضی از مقاتل، تعداد کشته های لشگر عمر بن سعد، هشت هزار و هشتاد نفر ذکر شده است. 

با توجه به شجاعت و از خودگذشتگی امام علیه السلام و برادران و فرزندان و اصحابش ، این رقم مبالغه آمیز به نظر نمی‌رسد. 
به عنوان نمونه، شخص امام حسین علیه السلام 1950 نفر به قتل رساند. 
همچنین حضرت عباس بن علی علیه السلام وقتی یک تنه به سوی فرات حمله کرد، چهار هزار نفر از محافظان فرات را از هم گسیخت و تا قبل از رسیدن به فرات، هشتاد نفر را به خاک انداخت. 
حضرت علی اکبر علیه السلام نیز با وجود جراحت و تشنگی، صد و بیست نفر، و به روایتی دویست نفر را به قتل رساند. 
سایر خاندان و اصحاب امام حسین علیه السلام نیز همین گونه جنگیدند و سپاهیان یزید را شجاعانه به خاک و خون افکندند. 

تعداد كشتهشدگان لشكر عمر بن سعد به طور دقيق روشن نيست، ولي در مقاتل چنين نوشته شده است كه حبيب بن مظاهر كه از ياران امام حسين(ع) بود، در روز عاشورا نبرد سختي كرد و شصت و دو مرد را كشت،[1] يا زهير بن قين ـ يكي ديگر از اصحاب امام حسين(ع) ـ در روز عاشورا صد و بيست نفر را كشت تا كثير بن عبدالله شعبي و مهاجربن‏اوس او را به شهادت رساندند.[2]

نافع بن هلال نيز كه نام خود را بر تيرهايش نوشته و آنها را زهرآلود كرده بود، دوازده ياسيزده تن از ياران عمر بن سعد را كشت تا هر دو بازويش را شكستند و اسيرش كردند و بعد شمر او را به شهادت رسانيد،[3] يا ابي الشعثاء كندي كه تيرانداز زبردستي بود، در روز عاشورا پنج نفر زا به درك واصل كرد.[4] و وهب بن عبدالله كه مادرش روز عاشورا با او بود، گفت: پسرم برخيز و زادهي دختر رسول خدا(ص) را ياري كن! او هم براي اطاعت سخن مادرش به ميدان رفت و نوزده سوار و دوازده پياده از لشكر عمر بن سعد را كشت تا اين كه هر دو دستش را برديدند، بازجنگيد تا كشته شد[5] و عبدالله بن عمر كلبي هفت يا هشت تن از آنها را كشت، سپس اسير شد و به دستور عمر بن سعد، گردنش را زدند[6] و قره بن ابي قره غفاري شصت و هشت تن و مالك بن انس چهارده و به قولي هجده تن از آنان را كشت؛ [7] جون بن ابي مالك ـ آزاد كرده ابيذر غفاري ـ بيست و پنج نفر را كشت و جنازه او را پس از ده روز يافتند كه بوي مشك از آن بلند ميشد[8] و انيس بن معقل اصبحي نيز بيش از بيست نفر را كشت و مؤذن امام حسين(ع) ـ حجاج بن مسروق جعفي ـ بيست و پنج نفر را كشت و به شهادت رسيد[9] و غلام تركي كه خادم امام حسين(ع) و حافظ قرآن بود، جماعتي را كه تا هفتاد نفر گفتهاند، كشت.[10] و علي اكبر(ع) هم جمع بسياري را كشت، در روايتي يكصد و بيست مرد را كشت و در مناقب گويد، هفتاد مرد را كشت و جنگ را ادامه داد تا به دويست تن رسانيد.[11] عبدالله پسر مسلم بن عقيل در سه حمله نود و هشت مرد را كشت تا اين كه به دست عمروبن صبيح صيداوي و اسد بن مالك شهيد شد؛[12] اما خوارزمي و ابن شهرآشوب ميگويند: در سه حمله جماعتي را كشت[13]. عون پسر عبداللهبن جعفر ـ فرزند زينب كبري(س) ـ هيجده پياده را كشت[14] و پسر ديگر زينب كبري(س)، به نام محمد، ده تن را كشت[15] و عبدالرحمن بن عقيل هفده سوار را كشت[16] و جعفر بن عقيل دو مرد و طبق نقلي پانزده سوار را كشت؛[17] قاسم بن حسن نيز سي و پنج مرد را كشت[18] و حسن بن حسن(ع) در روز عاشورا در خدمت حسين(ع) جنگيد و هفده نفر را كشت.[19]

در روز عاشورا وقتي امام حسين(ع) تنها شد، بعضي از راويان گفتند: «به خدا قسم! من شكسته بالي كه فرزند و خاندان و يارانش كشته شده باشند، دلاورتر از حسين(ع) نديدم؛ پهلوانان به او حمله ميبردند و او بر آنها حمله ميكرد؛ به سي هزار لشكر كامل حمله ميبرد و مانند ملخ از جلوي او ميگريختند و سپس به مركز خود برميگشت و ميفرمود:

لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.[20]

در «اثبات الوصية» روايتي نقل شده كه در آن روز، هزار وهشتصد جنگجو به دست خود كشت. در «بحارالانوار» آمده است كه ابن شهرآشوب در مناقب آل ابي طالب گفته است: پياپي جنگيد تا هزار ونهصد و پنجاه نفر را، جز زخميها، به قتل رسانيد و عمر بن سعد به لشكرش فرياد زد: واي بر شما! ميدانيد با چه كسي ميجنگيد؟ اين زادهي قتّال عرب است! از همه سو به او حمله كنيد، چهار هزار تيرانداز دورش را گرفتند و راه خيمهها را بر او بستند.[21]

دربارهي اين كه چگونه يك شخص ميتواند اين همه از افراد دشمن را به قتل برساند، بايد گفت كه چون لشكر عمربن سعد از هيبت و عظمت و شكوه شخصيّت جنگي امام حسين(ع) در هراس بود، در برابر حملههاي حضرت پا به فرار ميگذارند و در اين ميان بسياري از افراد بدون اين كه از حضرت بر آنها ضربتي وارد آيد، زير دست و پاي اسبها و فشار جمعيت از بين ميرفتند و اين گونه بود كه تعداد كشتههاي كربلا بسيار ميباشد.

پی نوشتها:

[1]. بحارالانوار، ج 45، ص 27.

[2]. نفس المهموم، ص 277 قم مكتبة بصيرتي، سال 1405 ق.

ـ همان، ص 271 و 277.

ـ مقتل الحسين(ع)، مقرم عد الرزاق، ص 244، چاپ پنجم، بيروت، دار الكتاب الاسلامي، 1399 ق.

[3]. وقعة الطف، ابي مخنف، تحقيق: استاد محمد هادي يوسفي غروي، ترجمه: داود سليماني، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، ص 173.

[4]. همان، ص 178.

[5]. همان، ص 159 و 160.

[6]. همان، ص 286.

[7]. همان، ص 288، مقتل الحسين(ع)، مقرم عبد الرزاق، ص 253.

[8]. همان، ص 291، مقتل الحسين(ع)، ص 252.

[9]. شيخ عباس قمي، همان مأخذ، ص 291.

[10]. همان مأخذ، ص 294.

[11]. همان مأخذ، ص 309، مقتل الحسين(ع)، ص 258، بحارالانوار، ج 45، ص 43.

[12]. همان مأخذ، ص 316.

[13]. مقتل الحسين(ع)، ص 262.

[14]. همان مأخذ، ص 317.

[15]. همان مأخذ، ص 318.

[16]. همان مأخذ، ص 319.

[17]. همان مأخذ، 319.

[18]. همان مأخذ، ص 321.

[19]. همان مأخذ، ص 328.

[20]. اللهوف، ص 105، تاريخ طبري، ج 6، ص 259، بحارالانوار، ج 45، ص 50.

[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 50، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 110.

منبع: نهضت عاشورا (تحريف‌ها و شبهه‌ها)، مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه (1381)

 



:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : دکتر مولایی
ت : شنبه 10 آبان 1393
.

نبرد کربلا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
 

 

   

نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی[۲] برابر ۱۰ اکتبر ۶۸۰ میلادی[۳]) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا نیز معروف است. این نبرد میان سپاه کم تعداد حسین بن علی (نوه دختری پیامبر اسلام) و سپاه اعزامی از سوی یزید بن معاویه (دومین پادشاه دودمان اموی) در نزدیکی محلی به نام کربلا (در عراق کنونی) در گرفت. دلیل یزید بن معاویه برای جنگ، بیعت نکردن حسین بن علی با او بود. حسین بن علی (امام سوم شیعیان) نیز حکومت و زمامداری یزید بن معاویه را غیر شرعی و غیرقانونی می دانست که بر خلافپیمان صلح حسن بن علی و معاویه پسر ابوسفیان به شکلی مورثی به یزید اول رسیده بود.

حسین بن علی روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با ۴۰۰۰ نفر در کربلا اردو زد. در روز هفتم محرم آب را بر حسین بن علی و همراهانش بستند و در نهم محرم، شمر با ۴۰۰۰ نفر و نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی بجنگند و او را بکشد و اگر این کار از دست او برنمی‌آید، فرماندهی را به شمر واگذارد.

روز دهم محرم سپاهیان حسین بن علی و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۴] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده[۵] بود. در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود ۳۰۰۰۰ نفر قرار داشت.[۶] جنگ آغاز شد و حسین و یارانش کشته شدند. پس از جان باختن حسین، سپاه عمر بن سعد سر ۷۲ تن از لشکریان حسین به علاوه سر علی اصغر فرزند ۶ ماهه او را جدا کرده و بر بالای نیزه‌ها گذاشتند و بر اجساد کشته شدگان اسب تاختند.[۷]

خیمه‌ها تاراج و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی به‌نام بجدل بن سلیم برای بدست‌آوردن انگشتر حسین بن علی، انگشت وی را برید تا انگشتر را بدست آورد و در نهایت سپاه عمر بن سعد اجساد کشته‌شدگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنی‌اسد دفن شدند.[۸]

پس از رویداد کربلا تعدادی از زنان و کودکان وابسته به سپاه حسین بن علی، اسیر و زندانی شده و آنان را بهشام محل زمامداری یزید بن معاویه فرستادند. از دیدگاه مسلمانان کشته شدگان در نبرد کربلا شهید تلقی می‌گردند. پس از این نبرد حسین بن علی ملقب به لقب سیدالشهداء (سرور و آقای همه شهیدان) گردید.

هر ساله شیعیان، علویان و بسیاری از سنیان در ۱۰ روز نخست ماه محرم هر سال با برگزاری مراسم‌های سوگواری از آن واقعه یاد می‌کنند. عزاداری‌ها با رسیدن روز دهم (عاشورا) به اوج خود می‌رسد.

هر چند به لحاظ نظامی ابعاد این نبرد بزرگ نبوده‌است اما اثر اعتقادی و سیاسی بزرگی داشته‌است. نیرد کربلا یک واقعه تاریخی و اساسی در سنت و رسم شیعیان و تاریخ این مذهب محسوب می‌گردد. این درگیری هر ساله و به تناوب با برگزاری یادمان‌ها و عزاداری‌ها روایت و حکایت می‌شود. این رویداد از یک سو سبب تضعیف مشروعت سیاسی حکومت بنی امیه شده‌است. به طوری که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین بر ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت منجر به سقوط آن شد. از سوی دیگر نقشی چشمگیر بر هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی سده‌های بعد تا به امروز داشته‌است.

شیعیان معتقد هستند فداکاری حسین بن علی و رسالت نبرد کربلا به فرمان الهی بوده است و این رخداد تاریخی را لازمه بیدار شدن و آگاه شدن امت اسلامی و توقف غصب خلافت مسلمین به وسیله یزید می‌دانند.

 

 

پیش‌زمینه[ویرایش]

حسین بن علی هنگام زمام‌داری پدرش، او را در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری قمری هنگام کشته‌شدن برادرش حسن بن علی، معاویه حدود ۱۰ سال به‌عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، طبق بند دوم صلح‌نامه معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند.[۹]

به روایت سلیم پسر قیس یک سال پیش از مرگ معاویه در حج سال ۵۹ هجری قمری حسین بنی هاشم، دویست نفر از اصحاب پیامبر و پانصد نفر از تابعان را در مِنی در خیمه خود گرد آورد. احادیث پیامبر مشتمل بر نصب علی به خلافت در غدیر خم و شأن و جایگاه اهل بیت را به یادشان آورد و آنان بر آن اقرار کردند و نیز از معاویه و ستمش انتقاد کرد. سپس با آنان پیمان بست که این مطالب را به خاندان و قبایل خود برسانند. [۱۰]

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هجری قمری مرد و پسرش یزید را به جانشینی برگزید. حسین بن علی از همان نخست بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم ولید پسر عتبه حاکممدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین بن علی، عبدالله پسر عمر و عبدالله پسر زبیر برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر به بیعت نشدند آنها را بکشد. حاکم مدینه در اجرای فرمان سستی کرد و یزید عمرو پسر سعید پسر عاص را به جایش گماشت.[۱۱] حسین که حاضر به بیعت با یزید نبود با خانواده خود شب بیست و هشت رجب از مدینه به مکه رفتند.

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده‌بودند نامه‌های زیادی برای حسین بن علی نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین بن علی نیز مسلم بن عقیلرا به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از سوی یزید به حکومت کوفه گمارده شده‌بود و مردم کوفه را تهدید کرده‌بود، مسلم را تنها گذاشتند.[نیازمند منبع] عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و کشت. حسین با خانواده و یاران خود به‌سمت کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان‌شکنی مردم کوفه و کشته‌شدن مسلم را آوردند.

عبیداللّه که بر اوضاع کوفه مسلط شده‌بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیرکردن حسین بن علی و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با ۳۰٬۰۰۰ نفر[نیازمند منبع] به کربلا فرستاد. این امر موجب شد تا شمار زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند و تنها نزدیک به ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده‌بود که اگر حسین بن علی را بکشد، او را فرمانده ری خواهد کرد؛ اما پس از این ماجرا این کار را نکرد.

سپاه یزید[ویرایش]

تعداد سپاهیانی که ابن زیاد برای جنگ با حسین گسیل کرد در منابع مختلف گزارش شده‌است. این تعداد دست کم ۴۰۰۰ نفر و در برخی گزارش‌ها تا ۸۰۰۰۰ نفر برآورد است. اما مشهورترین تخمین حدود ۳۰۰۰۰ نفر است. طبق تحقیق سیدمجید پورطباطبایی[۱۲] ترکیب سپاه به شرح ذیل بوده‌است:

۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر بن سعد

۲ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن

۳ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حربن یزید ریاحی

۴ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن رکاب کلبی

۵ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حصین بن نمیر تمیمی

۶ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی مغایر بن رهینه مازنی

۷ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی نصر بن حرشه

۸ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی کعب بن طلعه

۹ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شبث بن ربعی

۱۰ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حجّار بن ابجر

۱۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر و بن حجاج زبیدی

۱۲ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن الحرث بن رویم

۱۳ـ ۵۰۰ تیراندازان همراه حصین

۱۴ـ ۵۰۰ نفر به فرماندهی عزرة بن قیس

جمع کل: ۳۱٬۰۰۰ نفر

 

سپاه حسین بن علی[ویرایش]

به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۱۳] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده[۱۴] بود.

حسین زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی جناح چپ گماشت. میانه سپاه را نیز به برادرش عباس سپرد.

روز نبرد[ویرایش]

بنا بر نقل سید بن طاووس، در کتاب لهوف، صبح عاشورا ابتدا حسین بریر پسر خضیر از زاهدان نامدار کوفه را جهت موعظه جانب لشکر عمر سعد فرستاد، ولی آنان اعتنا نکردند. سپس خود به نزد آنان رفت تا اتمام حجت کند. او گفت مرا بین دو چیز مخیر کرده اند. یا بجنگم و یا ذلت پذیرم و با یزید بیعت کنم، ولی ذلت از ما دور است. لذا با شما می جنگم. [۱۵]

سپس سپاه عمر سعد جنگ را آغاز کرد. این حمله با تیراندازی عمر سعد به طرف اردوگاه حسین بن علی آغاز شد.[۱۶] شمر هم به نیروهای خود دستور داد که حمله‌ای گروهی بکنند و سپاه حسین را نابود کنند. همه گردان‌های سپاه کوفه در این حمله شرکت داشتند. یاران حسین هم در مقابل این هجوم تلاش کردند که از خود دفاع کنند[نیازمند منبع] و نیمی از یاران او (غیر از بنی هاشم) در این حمله نخست کشته شدند. شمار کشته‌شدگان این حمله را ۴۱ تن گفته‌اند. شماری از آنان (غیر از ۱۰ نفر از غلامان حسین و دودمانش و ۲ تن از غلامان علی)، عبارت‌اند از:

نعیم بن عجلان، عمران بن کعب، حنظله، قاسط، کنانه، عمرو بن مشیعه، ضرغامه، عامربن مسلم، سیف بن مالک، عبدالرحمان درجی، مجمع عائذی، حباب بن حارث، عمرو جندعی،حلاس بن عمرو، سوار بن ابی عمیر، عمار بن ابی سلامه، نعمان بن عمر، زاهر بن‌عمر، جبلة بن علی، مسعود بن حجاج، عبدالله بن عروه، زهیر بن سلیم، عبدالله و عبیدالله پسران زید بصری.

جنگ گروهی و تن به تن تا نماز ظهر ادامه یافت. هنگام نماز حسین به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور داد با نیمی از یاران در مقابل او صف بکشند تا بتواند به نماز بایستد. دشمن در هنگام نماز آنها را تیرباران کرد. سعید بدن خود را سپر قرار داد و به شهادت رسید. [۱۷]

صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و قلب را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمه‌ها، هیزم جمع آوری کنند و هیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمه‌ای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود و صورتش را اصلاح کرد. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانواده اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تامین باشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند. حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه جنگ فرار نخواهد کرد.[۱۸]حر بن یزید بن ریاحی تحت تاثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تاثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حر در میدان نبرد کشته شد. حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمی‌جنگید.[۱۹]

زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. بال راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیر اندازی کنند. بال راست سپاه کوفه به رهبری شمر بن ذی الجوشن حمله و محاصره‌ای بی نتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیاده نظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربیع که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیاده نظام ابن زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو می‌توانستند پیش روی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمه‌های حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین که در خیمه‌ها خوابیده بودند با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمه‌ها را آتش بزنند. قبلاً حسین دستور داده بود که دور تا دور خیمه‌ها آتش زده شود تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمه‌های زنان حسین پیش روی نمود و می‌خواست خیمه‌ها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[۱۸] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمه های حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.[۱۹]

در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته می‌شدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد علی اکبر پسر حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگد مال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت می‌فرستاد. حسین جسم بی جان قاسم را به خیمه‌هایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۱۸]

جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامده‌است. تنها به این اشاره شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود، از عباس خواست تا به فرات رفته و آب بیاورد. عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و از خداوند درخواست کرد که لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به وی می‌شوند را از تشنگی بمیراند و دعایش مستجاب گردید. عباس از ناحیه دهان و فک ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمده بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید به آنها اشاره کرده و می‌گوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.[۱۸]

در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرات نمی‌کرد به سوی حسین دست دراز کند. تا اینکه مالک بن نسیر کندی ضربتی به سر حسین زد و کلاه‌خودش از خون سرش پر گردید. حسین کلاه خودش را عوض نموده و سرش را با عمامه بست. مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود. اما این سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی می‌کرد. بخش حزن انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و به آسمان پاشید و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستار گردید.[۱۸]

شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آماده جنگ شد. باید توجه داشت که حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمی‌توانست مداوم بجنگد. به نقل از بسیاری از روایات ، عبدالله بن حسن بن علی (برادر زاده حسین) خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی می‌گفتند که به خیمه‌ها برگردد، گوش نمی‌کرد. عاقبت دست عبدالله بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعده بهشت داد و سعی در تسکین درد برادرزاده اش داشت. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه درخشان مرغوب پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباس‌ها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد ظاهر گردید و زینب به او گفت: حسین دارد کشته می‌شود و تو تنها تماشا می‌کنی. ابن سعد اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت. حسین شجاعانه می‌جنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر می‌گویند که دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر می‌خواستند می‌توانستند حسین را در جا بکشند.[۱۸] حسین وقتی به طرف فرات می رفت تا آب بنوشد، تیری به چانه اش یا گلویش خورد.[۱۹] سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد. به خولی بن یزید اصبحی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. از همین رو، سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.[۱۸]

نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. لباس‌های حسین، شمشیر و اثاثیه اش، کفشها و روپوش یمانی اش همگی غارت گردیدند. همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. زین العابدین علی بن حسین که بیمار بود در یکی از خیمه‌ها بود و شمر می‌خواست او را بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. صفوف عزاداران حسین به خاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجین شده‌است. ۷۲ تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق محسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بریر بن خضیر ۳۰ نفر، نافع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۱۸]

کشته‌شدن حسین بن علی[ویرایش]

پس از نبرد[ویرایش]عمر بن سعد دستور داد تا حسین بن علی و همراهانش را محاصره کنند و آب را به روی آنان ببندند. سرانجام حسین بن علی در روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا کشته شد و همهٔ خیمه‌های خانواده و یارانش رابه آتش کشیدند.سپس بعد از کشته شدن تمامی یاران حسین بن علی تمامی سر های آنان به جز علی اصغر و حر را از بدنشان جدا کردند و بر نیزه کردند و به شام فرستادند زن ها و بچه ها را به اسارت در آمدند و تمامی اجساد را در صحرای کربلا رها کردند تا پس از سه روز توسط قبیله بنی اسد دفن شدند

پس از کشته‌شدن یاران و خانواده حسین بن علی در واقعه کربلا، عمر بن سعد دستور داد تا سرهای آنان را ببرند. پس از آن، سرها را بین قبایل قسمت نمود[نیازمند منبع] تا آنان بدین وسیله به ابن زیاد نزدیک‌تر شوند. قبیله کنده به ریاست قیس بن اشعث کندی ۱۳ سر، قبیله هوازن به ریاستشمر بن ذی الجوشن ۱۲ سر، تمیم ۷ سر و بنی اسد ۱۶ سر بر نیزه کردند و در مجموع با ۷۱ سر بریده وارد کوفه شدند.[نیازمند منبع]

هنگام طلوع آفتاب سرهای کشته‌شدگان و کاروان اسیران از باب‌الساعات وارد مسجد اموی شد. آنگاه به دستور یزید، تمامی سرها تا ۳ روز بر دروازه‌های شهر و مسجد اموی آویزان گردید. علی پسر حسین پس از گذشت چهل روز (در روز اربعین) موافقت یزید را گرفت تا سرها را به بدن‌ها ملحق کند و سر حسین و دیگر کشته‌شدگان را به کربلا برد و به اجسادشان ملحق کرد.

در عین حال چند سر را در باب‌الصغیر به خاک سپردند، که عبارت‌اند از:[نیازمند منبع]

  1. سر ابوالفضل العباس
  2. سر علی‌اکبر
  3. سر حبیب بن مظاهر

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. پرش به بالا تاریخ طبری
  2. پرش به بالا عاشورا سه‌شنبه بود، ۲۰ مهر ۵۹ هجری شمسی سایت خبرآنلاین| زمان انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۸۹| بازدید: ۱۱ شهریور ۱۳۹۰
  3. پرش به بالا 10 October 680 دانشنامه ایرانیکا
  4. پرش به بالا قیام جاوید، گردانیده مقتل الحسین ابی مخنف، ترجمه و تصحیح حجت الله جودکی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷، ص ۷۸
  5. پرش به بالا سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۲۵. شابک ‎۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴.
  6. پرش به بالا آینده روشن - تعداد لشکر یزید در مقابل لشکر امام حسین (ع)
  7. پرش به بالا قیام جاوید، گردانیده مقتل الحسین ابی مخنف، ترجمه و تصحیح حجت الله جودکی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷، ص ۷۸
  8. پرش به بالا وب‌گاه حوزه
  9. پرش به بالا مرکز تحقیقات حضرت ولی‌عصر
  10. پرش به بالا آوینی، سید مرتضی؛ فتح خون؛ ۱۳۷۹؛ نشر ساقی؛ صص ۸-۱۰
  11. پرش به بالا آوینی، سید مرتضی؛ فتح خون؛ ۱۳۷۹؛ نشر ساقی؛ صص ۱۰-۱۲
  12. پرش به بالا آينده روشن - تعداد لشکر یزید در مقابل لشکر امام حسین(ع)
  13. پرش به بالا قیام جاوید، گردانیده مقتل الحسین ابی مخنف، ترجمه و تصحیح حجت الله جودکی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷، ص ۷۸
  14. پرش به بالا سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۲۵. شابک ‎۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴.
  15. پرش به بالا سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۲۳ و ۱۲۵. شابک ‎۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴.
  16. پرش به بالا سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۲۷. شابک ‎۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴.
  17. پرش به بالا سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۳۷. شابک ‎۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴.
  18. ↑ پرش به بالا به:۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ ۱۸٫۵ ۱۸٫۶ ۱۸٫۷ Vaglieri، HUSAYN B. 'ALl B. ABl TALIB، ۶۰۷-۶۱۷.
  19. ↑ پرش به بالا به:۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ Madelung, Wilfred. “ḤOSAYN B. ʿALI”. InEncyclopædia Iranica. vol. 12, HAREM I – ILLUMINATIONISM. first ed. Bibliotheca Persica Press, 2004. 493-506.ISBN ‎1568590504. Retrieved ۲۸ June ۲۰۱۲.

منابع



:: بازدید از این مطلب : 494
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : دکتر مولایی
ت : جمعه 9 آبان 1393
.
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی