حکایتی عجیب از اعتراض یک رومی به یزید
حادثه کربلا همیشه موضوع خوبی برای نوشتن بوده است. شاید چون هر چه نوشته اند نتوانسته اند حق مطلب را ادا کنند. یا شاید چون هر چه بنویسند هم نتوانند حق مطلب را ادا کنند. به هر صورت همیشه می شود از منظری به این ماجرا نگریست. گاهی یک جمله از زبان معصوم یا خاندان معصوم در ظهر عاشورا کافیست تا یک محرم بسوزی، و یا یک روایت از شاهد عینی کافیست تا بر اساس آن داستان هایی نوشته و یا فیلم هایی ساخته شود.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۰۱
به گزارش الف به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، رمان "شمّاس شامی" نیز یکی از همین نوشته ها است. چرا که حادثه عاشورا نکته های ناگفته زیادی دارد. شاید بتوان گفت، همانهایی را هم که بسیار گفته اند هر بار که می گویند باز تازه تر است. شاید چون قطرات خون سیدالشهدا (ع) خشک شدنی نیست و می چکد تا نهالی که بدست پدرانش کاشته شد را آبیاری کند. و یا شاید این قطرات خون، خونابه های چشمان حسین اند. خونابه هایی که به دنبال کاروان هنوز از چشمان فرمانده جاری است.
"شمّاس شامی" نوشته مجید قیصری است. کسی که در مورد هدف نگارش این اثر می گوید: "من می خواهم بگویم ثمره این جنگ چیست؟ یک عده اسیر که همه زن هستند؟ خیلی بی معناست. یعنی هر آزاده یی، هر انسانی در هر شرایطی با خود می گوید این وحشی گری است." وی ادامه می دهد: "داستان اگر اجازه ندارد تاریخ را تحریف کند، اما این توان و ظرفیت را دارد که تاریخ را از زاویهای نو روایت کند. گویی دوباره آن را میآفریند."
وی در این اثر به روایت یک محقق سوری میپردازد که به طور اتفاقی، کتاب کهن و ناشناختهای را در شهر حلب به دست میآورد و اگر خواننده تا انتها با داستان همراه شود متوجه میشود که داستان به گونهای معما گونه پیش میرود، درعین اینکه او بارها درباره کتاب اظهار کرده است که "شمّاس شامی" یک رمان است نه تاریخ. اين رمان، در واقع، گزارش مفصلي است كه به حوادث بعد از واقعه كربلا ميپردازد. مخاطب اين گزارش هم، فرستاده ويژه روم است كه در همان زمان به شهر شام سفر كرده بود تا جانشين جديد امپراتور روم را منسوب كند و آنچه باعث اهميت اين گزارش شده، جسارت نويسنده در پرداختن به موضوع جايه جايي سفيران است.
نکته جالب درباره شماس شامی این است که نویسنده هرگز اصراری بر اینکه مخاطب به طور قطع این اثر را باور کند، ندارد و دامنه دروغ یا حقیقتگونگی آن را بر عهده تخیل مخاطب میگذارد. چه بسا به این نکته نیز اشاره میکند که شماس شامی شخصیتی است که اساسا وجود خارجی نداشته است.
با این تفاسیر، نویسنده کوشیده است به زعم خود به شکل غیر مستقیم و از دریچه نگاهی تازه به واقعه عاشورا نگاه کند و اتفاقات را از زاویه دید خود به تصویر کشد. برخی از منتقدان ادبی درباره اثر معتقدند شماس شامی از نخستین سطحی که شروع میشود، دارای اضلاع مختلفی است، به طوری که ما تا پایان روایت، تخطی از نظرگاه نمیبینیم بویژه اینکه وقتی روایت از ۲، ۳ فصل جلوتر میرود، مخاطب را متوجه این قضیه میکند که ما اصولا با یک رمان جنایی- معمایی یا پلیسی- معمایی سر و کار داریم و وجود این معماگونگی را باید در هوشمندی نویسنده جستوجو کرد، زیرا تنها این مولفه است که منجر به ایجاد تعلیق و برخی گرهها در داستان میشود.
فارغ از موضوع و مضمون، اگر بخواهیم به شکل اجمالی نقش ساختار و فرم را در اثر بررسی کنیم، با خواندن بخشی از داستان متوجه داستانسرایی نیرومند میشویم، یعنی یک جور کشش داستانسرایی در متن که بیش از هرچیز مخاطب را پیش میبرد. درباره کاربردهای زبانی در شماس شامی نیز میتوان به این نکته اکتفا کرد که نویسنده برای تسهیل کار خود دست به انجام شگردهایی میزند و آنجا که متن را به زبان معیار نزدیکتر میسازد، میتوان مابهازای زبانی داستانی و امروزی به جای زبان فاخر را در اثر مشاهده کرد.
رمان "شمّاس شامی" گزارشی است از طرف "يوليوس"، نوكر "جالوت" - كارگزار امپراتوي روم در شام به سال ۶۱ ه.ق – فرستاده "تيموتائوس" امپراتو روم که در سراسر رمان، گزارشنويس یعنی "یولیوس"برآن است كه برخلاف روایت های موجود و خبر های رسیده به امپراطور روم، خائن بودن سرورش را با ذكر جزييات ماوقع، انكاركند و پرده از رازي كه گويا فقط نويسنده گزارش از همه ابعاد آن آگاه است، بردارد.
ضمناً نمیتوان طرحِ جلد خوبِ کتاب را هم نادیده گرفت. قیمتِ خوبش را هم.
در ذیل بخشی از مقدمه مترجم عربي کتاب آورده شده که خواندنی است:
"سه سال پيش سفري داشتم به شهر حلب. قصدم خريد قطعهزميني بود كه در آن دوران بازنشستگي را سر كنم. خاطرات خوشي با همسرم در ايام جواني از اين شهر داشتيم. گفتم براي ايام پيري شهر مناسبي است... در همان ايام با پيرمرد سمسار مسيحي آشنا شدم؛ اوايل با من به عنوان محققي كه در صدد خريد قطعه زميني هستم، سلام و عليكي ميكرد؛ در همان ديدار اول، دو جلد تاريخ شهر حلب، يك قلمدان نقرهاي، يك سورمهدان براي همسرم از او خريدم.
به مرور زمان، وقتي كه با شغلم و دليل و علاقهام نسبت به تاريح شهر حلب آشنا شد، دوستياش مستحكمتر شد. گفت كتابي دارد كه بعيد ميداند نمونهاش را در دانشگاه بيروت يا جاي ديگر ديده باشم...به پاس ادب به پيرمرد اظهار تمايل كردم كتاب را در فرصتي مناسب ميبينم.
اقرار ميكنم كه از همان لحظهي اول حدس ميزدم كه آمدن من به اين منطقه نه براي خريد زمين، كه ديدن اين كتاب بوده است. از آن طرف، فروشنده زمين، وقتي علاقه من و همسرم را براي خريد زمين فهميد، دندانگردي از خودش نشان داد. در يكي از روزهايي كه براي اتمام حجت با فروشنده زمين قرار گذاشته بوديم، كه البته باز قرارمان به روز ديگري موكول شد، فرصت را مغتنم شمرده، رفتم به سراغ دوست سمسارم. در خواست كردم كتابي را كه از آن حرف ميزد به من نشان دهد. قبول كرد، اما به اين شرط كه كتاب را از مغازه خارج نكرده و در كنج همان مغازه مطالعه كنم. قبول كردم. چند ساعتي با كتاب كلنجار رفتم.
كتاب به زبان لاتين نوشته شده بودم نام كتاب را اتفاقات بينالنهرين گذاشته بودند. ديدن ورقههاي زد و كهنه كتاب؛ نشت جوهرهاي گونهگون بر كاغذها، تركيب جملات، رنگارنگي جوهرها كه گاه در يك فصل از سياهي به كبودي با شنگرفي ميزد، درشتنماييهاي خاص كه با حروف لاجوردي صورت گرفته بود از بهترين لحظات عمرم بود كه در كنج آن مغازه سپري كردم. خستگي سفر با خواندن آن كتاب از تنم بيرون رفت. با مطالعه بيشتر كتاب متوجه شدم كه متن اصلي گزارش به زبان لاتين توسط شخصي به نام يوليوس (كه در جاي جاي متن به آن اشاره ميشود) تحرير شده بود.
زمان دقيق تحرير متن معلوم نبود. حوادث بسياري را نويسنده كتاب هم چون كشكولي زيباگردآوري كرده بود، مانند چگونگي سقوط شهر شام در سالهاي چهل هجري، چگونگي وضع آب و هوا و مسائلي از اين قبيل. اما حوادث مربوط به دربار بنياميه و شهر شام كه در سال شصت و يك هجري قمري مطابق با ۶۸۲ ميلادي ميگذشت از لون ديگري بود. اين اولين باري بود كه ميديم حوادث بعد از واقعه كربلا توسط شخصي بيطرف در حال روايت است. متن، بسيار خواندني بود، ترديدي ندارم كه كاتبان بعدي در اصل متن، مطابق با سليقه خود جزئياتي بر متن اصلي افزودهاند؛ لازم به گفتن نيست كه در همان نگاه اول شيفته كتاب شدم. البته پيرمرد سمسار از من زرنگتر بود.
تمام راههاي به دام انداختن مشترياش را به خوبي ميشناخت. از او امتناع و از من خواهش سرانجام كتاب را به قيمت بسيار بالايي از او خريدم. به نحوي كه ديگر پول قابل توجهي كه بتوانم صرف خريد باغ و زمين بكنم برايم نمانده بود (وقتي كه فروشنده زمين فرستاد دنبام گفتم خريدم را كردهام!) فرداي آن روز، علي رغم ميل باطنيام راهي آپارتمام كنه و فرسودهام در شهر دمشق شدم. ترجمه كتاب كاري نداشت بايد كمي روي اصطلاحات آن كار ميكردم و مواردي را كه به آن شك و ترديد داشتم با كتب تاريخي معتبري كه در اختيار داشتم تطبيق ميدادم. در نهايت كمي روي زبان گزارش كار كردم تا اندكي به زبان معيار امروز نزديكتر شود كم تر از سه هفته بخش مربوط به شماس، عالي جناب جالوت ترجمه شد. اميدوارم كه پس اين مهم برآمده باشم."
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0